2733
2734

رسما هیچکسو ندارم

خانواده ی خودم که انگار منتظر بودن ازدواج کنم برم،دوست ندارن برم خونشون

شوهرم ک مجنون مادرشه،نمیدونم چرا ازدواج کرده

واقعا حس بدی دارم،خستم از همه چیز،باردارم هستم،ینفر ی بشقاب آشم نداده دستم بگه بیا بخور شاید خسته ای،ینفر نمیگه بیا خونمون حال و هوای عوض بشه،کلافه ام....

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

منم بارداری اولم هیچ جا نرفتم  موندم خونه. هرچی هوس می کردم 

خودم درست می کردم 

بچه دومم مجبوری رفتم خونه مادرم 


بهتر.  خونه بمون. تی وی. کتاب.  تغذیه ات برس 



http://mob.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1532549

تنها نبودن داره پارم میکنه، توفاز افسردگی ام.حوصله شوهروبچه رو ندارم ولی باید ارتباط بگیرم.مجبورم سرکاربرم باهمکارابگم بخندم.مجبورم رفت و آمد کنم.

ایکاش هیچکسو تو دنیانداشتم.

اما اون قسمتی رو که هیچکس بهت غذانمیده رو درک میکنم حامله که بودم از شدت گرسنگی شکممو فشارمیدادم به زمین

چیکار می‌کنی باهاش

من با خودم خیلی رفیقم 

خیلی از کنار خودم بودن لذت میبرم

اما انکار نمیکنم که آدم وقتی شوهر داره و بازم احساس تنهایی میکنه خیلی حس بدیه

فک کنم باید باهاش حلش کنی چون چیز گذرایی نیست و تو شرایط بارداری هم نیاز به توجه و لطافت بیشتری داری

نزار به عهده بقیه که بفهمن خواستت چیه

خودت بیان کن و ب طرف مقابلت یاد بده

چاره چیه

Go big meri
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687