پدر منم همینطوری بود، جوری بود که هیچکس نمیتونه شدت عصبانیتشو تصور کنه و منم نمیخوام اون روزارو یاداوری کنم برای خودم اما گذشت و یادگرفته بودیم وقتی ازجایی میاد باهاش حرف نزنیم یا حتی شوخی، درسته رابطم باهاش خیلی خیلی سرده اما احترامشو نگه داشتم و جوریه که یک ثانیه نمیتونه دوری منو مامانمو تحمل کنه و منم اگر یه وقت بمیره عذاب وجدان ندارم چون میگم از لحاظ احترام چیزی براش کم نذاشتم هرچند که کلی کمبود ازجانبش دارم
میخوام بگم متاسفانه پدرومادر توی زندگی ما موندنی نیستن، باشه بعصی وقتا بداخلاقن اما جونشون واسمون درمیره، میدونم سخته و خودتم حالت خوب نیست اما خوب میشی بهت قول میدم، روزی که فکرشو نمیکنی یه اخیش بلند میگی