کار هررروزش همینه
شام
ناهار
صبحانه وتاساعت هابعدش
یااونجاست یا اصلا معلوم نمیشه کدوم گوری میره
و فقط موقع خواب میاد خونه
الانم صبح بیرون بود
ظهر اومد از 12ونیم
باحالت تهدید
ناهار میاری برام یا برم خونه مادرم؟؟؟؟!!!
منم چی بگم خوبه
گفتم هرجوررررر راحتی
میخواست التماسش کنم که نره
پاشدرفت خبرمرگش وهنوزم نیومده
هم از خودش وهم از خانواده ش وهم از همسایگی باخانواه ش بیزارم
عزیزم لطفا اولین تاپیکم رو گزارش بزن خیلی ممنونت میشم🙏
من باشم به خودم رجوع میکنم
ای داد
چرا اینجوری
وقتی میگی هرجور راحتی میره دیگه یکم سیاست ب خرج میدادی میگفتی عشقم غذای مورد علاقت و درست کردم بمون پیشم یا بدون تو غذا از گلوم پایین نمیره میموند والا شوهرای ماروهم ول کنی صب تاشب اونجان
چه بچه ننه.
مادرشم شعورنداره یگه چراتنهااومدی یاهرروز اینجا چی میخوای
خب هدفش از ازدواج چي بوده ؟ همون خونه مامانشون ميموندن ديگه
آخ امان از دست قوم شوهر امان . وقتی بله رو به نظرم میده یه لباس زره با یه کفش آهنین باید بپوشه بجنگ خانواده شوهر بره
بدترین چیز همسایه شدن با فامیل شوهره🤧
من باشم پول میکنم ازش میرم کلاس های مختلف و ورزش ثبت نام میکنم و به خودم میرسم
بیخیالش میشم ببینممامانش کی از شیر میگیرش 😐
ببخشید عصبانیم این روش واقعا درست نیست البته
سلام..سعی کن رابطه رو باهاش خوب کنی..بیشتر باهاش صحبت کنی...گرم بگیری..با هم برید تفریح...دوچرخه سواری..بهترین دوستش باش...
خب ناهار بزار موقع ناهار زنگ بزن خونه ی مادر شوهرت به مادرش بگو به شوخرت بگه سفره پهنه بیاد بخوره ..ی کار دیگه هم میتونی انجام بدی موقع ناهار خودت پاشی بری خونه ی مادرش همراهش بخوری ..چن بار تکرارکن .خودش دیگه نمیره
