بچه ها داداشم و زنداداشم خونه ما بودن از خونه ما با هم رفتن بیرون دگ از اونجا رفتن خونه زنداداشم دو سه روز قرار بود اونجا باشن .زنداداشم کیف لوازم ارایشش رو جا گذاشته بود خونمون مامانم زنگ زد به داداشم داشت صحبت میکرد گفت کیف ارایش فلانی جا مونده اینجا راستی.میای ببریش یا خودمون بیایم بیاریم و اینا.بعد داداشم گفت ولش کن بابا بذار بمونه فلانی(زنداداشم)به لوازم ارایش احتیاجی نداره کهههه.اقاااا ما کیف کردیم خدایی😂مامانمم گفت بلهههه که احتیاجی ندارهه ماشالا ماشالااا.فامیلامونم خونه مون بودن مامانم داشت صحبت میکرد اونا هم حواسشون به مکالمه مامانم بود داشتن گوش میدادن اقا چنان حسودی کردن حرص خوردن خیلی حال کردممم واقعا به تربیت مامان بابام افتخار میکنممم😂😂😂
اخه فامیلامون حس میکنم خیلی حسودی میکنن به داداشم و زنداداشم فقط منتظرن ما بهشون رو بدیم کله پاچه عروسمونو بار بذارن .منم هربار 💩 بهشون لال میشن 😎