دخترم تازه ۱۷ را تموم کرده وارد ۱۸ سالگیش شده حدودا از ۳ الی۴ سال پیش،بایه پسری آشنا میشه که من خبر نداشتم کم کم بهش علاقه میندازه بعدکه من شک کردم وفهمیدم دیدم پسره ظاهر چندانی نداره
سرکوفت نزن بهش..دوست باش باهاش ...بگو لیاقتتو نداشته
خوشبحال مردها دلشان که بگیرد سیگار میکشند..هرزمانی هم که باشد بدون ترس ودلهره،به دل خیابان میزنند،حتی اگرشد وسایل دم دستشان رامیشکنند،اما ما زن ها چه؟؟؟نه خیابان برای دلتنگی هایمان امن است،نه سیگار با طبع لطیفمان سازگار...نه دل شکستن ظرف ها راداریم...مازن ها که دلمان میگیرد...زورمان به موهایمان میرسد...به ناخن هایمان میرسد...به بغضمان میرسد...ما زن ها درمواقع دلتنگی خیلی قوی که باشیم نهایت درگوشه ای مچاله میشویم وبی صدا میمیریم..
یعنی قدش به زور ۱۷۰ بشه ولاغره قیافه هم معمولی وخانوادشم مستاجرن ۱۰۰ تومن پول پیش دارن اول گفتم دعواشون میشه تموم میشه رابطشون ولی خب نشد وکم کم دخترم خیلی وابسته شد
خودتون هم سعی کنید جلوی دخترتون با اون مشاور صحبت نکنید که دخترتون فکر نکنه هر چی به مشاور بگه اون میزاره کف دست شما. و مشاور رو یه فرد قابل اعتماد ببینه
من خودم از ۱۵ سالگی دوست پسر داشتم به خاطر بیتوجهی های پدر و مادرم.
ولی شما که خبر داشتی چرا اجازه دادی توی این سن دوست پسر داشته باشه. خیلی کار اشتباهی کردی الان هم روحیش صدمه خورده هم درس و مدرسهش.
اگه از ظاهر کسی ایراد گرفتم/ بهش توهین کردم/ سلیقهشو زیر سوال بردم و... به خاطر اینه که خودش چنین چیزی خواسته. وقتی تاپیک میزنید یعنی : لطفا نظر خودتون رو بیان کنید. این یعنی هر نظری باشه میپذیرم. اگر غیر از اینه لطفا توی توضیحات ذکر کنید که فقط هر چی میگید رو تایید کنم.
اینم بگم دخترم خیلی خوشگله وخوش اندامم هست اصلا خانوادش هیچی نداشتن هروقت تو کوچه این پسره را میدیدم غم دنیا میشست رودلم کم کم مادرش که همسایمون بود چن بار به بهانه های مختلف زنگ زد وحرف ازدواج پیش انداخت من سکوت کردم وحرفو عوض کردم چون راضی نبودم ولی به خاطر دخترم که به اون وابسته بود مجبور شدم سکوت کنم