من ازدواج کردم اما اینو گوش کنید
مامان من ام اس داره 24سالم بود به خواستگاری برام اوند عاشق من شد منم دوسش داشتم ولی خیلی بچه ننه بود نتونستم تحمل کنم بهم زدم دوباره برگشت گفت تغییر کردم منم گفتم فرصت بدم دیدم تغییر نکرده اون سال به معرف مامانش گفته بود این مامانش مریضه میدونستید؟من خیلی دلم شکست 27سالم شد یکی بهتر از اون اومد تو زندگیم و من ازدواج کردم امروز اون رابطی که بهمون معرفی کرد اون اقارو به مامانم زنگ زد برا احوال پرسی گفت اره مادر فلانی خیلی پشت سر دخترت اون موقع ها صحبت میکرد که تو مریضی و دخترتم اخلاق نداره…اون حرفی که مادر اون زده بود تا شوهرم بیاد مدام تو ذهنم بود نکنه مامانم ام اس داره ازدواج نکنم؟نه نمیتونم شاید خوردم کنن!تروماهای بدی برام ایجاد کرد الانم نمیتونم ببخشمش چیکار کنم ببخشمش؟خیلی دلم شکست هر وقت میاد تو ذهنم لعنتش میکنم چیکار کنم ؟نمیخوام دلم سیاه بشه