هم سن بودیم، ۸ سالم بود که فوت کرد
اونموقع نمیدونستم معنی مرگ رو
اما الان یهویی یادش افتادم یاده موهای فرفریش یاده چشای خرمایی و از همه مهمتر یاد قهر هامون🥺یاذه وقتایی که با چشای مظلومش میومد دم خونمون از مامانم اجازه میگرفت که برم پایین باهاش بازی کنم🥺۱۲ سال گذشت که دیگه نیست🥺💔خانوادش مهاجرت کردن و دیگه هیچ خبری ازشون ندارم و بی نهایت میترسم از روزی که چهرش یادم بره🥺