دانشجوام ، کاراموزی میرم ولی هنوز به درامد نرسیدم
دوستام سه ماهه میگن بیا یه رستوران بریم نمیتونم
میخوایم با مامانم بریم مهمونی مامانم لباس مجلسی نداره اعصابمون خورده
همیشه سر پول تو این خونه دعوائه بابام داره ولی نمیده خسیسه عاصیم کرده
وایی خسته ام خسته همیشه باید حسرت اینو بخورم یه خوراکی راحت بخرم ، مثلا دلم یچیزی میخواد بتونم با خیال راحت بخرم فکر اخر ماه نباشم فکر خرید ضروری نباشم
انشالله هر چی زودتر بری سرکار
🥲
نمیتونی ی کاری پیداکنی بری؟
بابات خیلی بی انصافه داره نمیده
زندگی با ادم خسیس پیرت میکنه
کار پیدا کن
خونه شوهر ازین بدتره مگر شاغل باشی
خودت کار کن پول دربیار
یاد رفیقم افتادم همین شرایط و داشت رفت سر کار تو یه کارخونه با رییس کارخونه رفیق شد رییس ۶۸ سالش بود بعد ۹ ماه با رییس ازدواج کرد عروسی گرفت تو برج تهران چه عروسی طبقه چهاردهم همون برج هم خونشونه الان لندکروز زیر پاشه یه پسر آورده آقا ۷۴ ساله شده ولی بشدت خوشتیپ سالی دوبار سفر خارج میره مثل دختر شاه زندگی میکنه پسرش تا حالا دو سالشه یه ک.و.ن بچشو نشسته پرستار شبانه روزی داره خدمتکار داره برای آشپزی نظافت منزل ماهی ۴۰ میلیون پول تو جیبی میگیره یادمه یه کنسرو ماهی میخواست بخره دو دو تا چهار تا میکرد
ب مامانت هیچ خرجی نمیده ک بتونه لباس بخره؟
