تروخدا هر کی میخواد تمسخر کنه اصلا ن بخونه ن چیزی بنویسه ،من چند شبه مثل سریال ی خوابی رو میبینم ک هر شب همون آقا تو خوابمه ،تو خواب خیلی خیلی دوستم داره و هوامو داره و ب من وابسته هس،قیافه اش هم کاملا واضحه تو خواب ،اصلا همچین آدمی با همچین چهره ای تاحالا تو خواب من نبوده ،ب باباش میگفتم عمو ،در حالیکه باباش و خانوادشم اصلا نمیشناسم و نداریم همچین کسایی ،خیلی عجیبه برام،و خیلی حسش برامن قابل لمسه ،ینی بیدار میشم بوی عطرش تومشاممه و کلا محبتش رو حس میکنم ،دارم دیونه میشم چندروزه اوقاتم تلخه ،تعبیرش جی میتونه باشه
یه وقتایی جوابتون رو ممکن هستش ندم دلیلشم اینه با دلقکا نمیتونم بحث کنم.لطفا پیک می ها،اتنشن سیکرا،مرد ستیز و زن ستیز ها(×۲)عقب مونده های سنتی و مدافعان کودک همسر و کودک مادری ریپ نزنن چون زبونم نیش دار هستش چیزی میگم ناراحت میشید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من روی صندلی نشستم یک آقای استایل خوب قد بلد بالای سرم با قدرت ایستاده بود بوی عطر سنگینی داشت با قدرت تمام داشت نگام میکرد ولی صورتش کامل مشکی بود واصلا نمیدیدم خیلی نگران بودم وقتی دیدمش
رابطه ات با همسرت چطوره شاید کمبود احساسات و محبت احساس می کنی
کلا زندگیمو با ی عشق افلاطونی شروع کردم ،خیلی بهش وابسته بودم اما متاسفانه اونجوری ک دلم میخاست پیش نرف و کلا رف سمت خانوادش اما من کنار اومدم با این موضوع و تو عالم خودمم با چیزایی ک حالمو خوب میکنه سرگرمم و سعی کردم دیگ از هیچکس حتی پدر مادر خودم توقعی نداشته باشم و …
شوهر منم مجرد بود یه مدت از این خوابا میدید همش یه زنو توی خوابش میدید که نه تاحالا دیده بودش نه میشناخت البته قبل از اینکه بامن دوست بشه وگرنه خفش میکردم