اسی میدونم اذیت شدی ما زنا خیلی ریز بینیم اکس منم یچیزی بهم میگفت رد میشد میرفت بعد که قوربون صدقم میرفت دیگه به چشمم نمیومد فقط اون حرفی که زده بود تو ذهنم مرور میشد بهش هم میگفتی میگفت چقدررر تو غورر میزنی من اصلا اون برام مهم نبود
بنظرم شوهرت دوستت داره تو هم یکم از حساسیتت کم کن
مرد ها بخدا همینن عقلشون به شکمشونه
حوصله هم نداشتی یه غذای ساده بزار
با تحقیر حرف نزن
تو حرفای دلتو گفتی ببین اونم حرفای دلشو میگه که چقدر استرس کشیده و اعتماد به نفسش فرو ریخته
برگرد خونت و باهم حرف بزنین از مشکلات بزنین قانون بزار دیگه بهم بی احترامی نکنین
اگه واقعا بخوای طلاق بگیری باید بری خونه بابات
نه برای قهر ساده باشه؟