من خرخون بودم
دوست پدرم منو برا پسرش خواستگاری کرد و بابام موافقت
من ناراضی بودم میخواستم درسم بخونم اما بابام گفت غلط میکنی
.منم سکوت کردم
همسرم خوبه اما دنیاهامون از هم جداست مثل هر آدمی خصلت خوب و بد داره اما من تو نوجوانی تیزهوشان و نمونه دولتی بودم و خیلی آینده برام مهم بود سرشکسته شدم و خوب تو رسم ما سال دوم عروسی بچه دار نشی هزار حرف و حدیث درمیاد و بچه دومم بخاطر تنهایی خودم و دخترم اومد