منو دوست صمیمیم (دوست دوران دبستان🥲) هر وقت میخوایم تنها باشیم یکی از همکلاسی ها مثل کنه میچسبه بهمون دوستمم خیلی خوش قلبه دلش نمیاد دل کسیو بشکونه
ولی من به دختره تیکه میندازم
بعد تازه اوندفعه به دوستم گفته این زینب چگنی حس نمیکنه شاید من دلم بخواد با تو تنها باشم در حالی که اونبار منو دوستم برای فرار از دستش به دستشویی پنه بردیم 😂
اونبار گوشی دوردبم داشتیم فیلم و عکس میگرفتیم هی من میگفتم دوستم باید تو فیلم باشه اونبکی دوستم(که زیاد صمیمی نیستیم فقط برای ضایع کردن دختره ) باید باشه بعد میگه این کارت یادم نمیره😒😒به جهنم
حالا اون بار که منو دوستم توی جشنواره خوارزمی شرکت کرده بودیم به من گفته بود که من محصولاتمو میارم تو برام بفروشیشون بعد صبح چی آورده؟ یه ژلههایی آورده بود که هرکی میدیدشون میگفت اینا چین؟ از بس تیکه تیکه و نابود بود و یه سری نقاشی درب و داغون که هرکی بلده بکشه اصلاً نقاشی من چه جوری بیارم بفروشم😐 بعد بهش گفتم از غرفه من برو بیرون اینا رو واست نمیفروشم گذاشتشون داخل سبد پولها بعد به من میگه تو قول دادی برام بفروشی فتم من هیچ قولی بهت ندادم حالا از غرفهام برو بیرون بعد میگه تو که قول داده بودی محیا (همگروهیم) هم قول داده بود گفتم یا از غرفم میری بیرون یا به مسئول میگم بعد داد زد گفت ازت متنفرم منم گفتم فکر نکن من عاشق چشم و ابروتم