من سال اولی که دانشگاه قبول شدم شهر دیگه با یکی از هم شهری هام دوست شدم دختر خوبی بود مامان اون مارو میبرد میآورد شهرمون تا دانشگاه نیم ساعت راه بود اما یه شهر دیگه بودیم 🥲یه دختر دیگه هم دوست شدیم اونم هم شهری ما بود و هم کلاسی . خلاصه ما سه تایی حدود یک ماه رفتیم و اومدیم تا اینکه کم کم از من فاصله گرفتن 🥲🥲 در حالیکه من هیچ کاری نکرده بودم
حتی تولد گرفت منو دعوت نکرد بقیه رو دعوت کرد .
بازم باورم نشد گفتم احتمالا سوپرایزش کردن اون یکی دوست مون بهم نگفته 😔 من وقت تولد شو میدونستم حتی براش رفته بودم پیراهن خوشگل بخرم
خیلی دلم شکست چقدر گریه میکردم تنهایی
هنوز برام سواله که چرا اینطور کردن با من🥲.ولی من همیشه مادرشو بیرون میبینم بهش سلام میدم
البته از حق نگذریم جواب میده همیشه
ولی واقعا دلم شکست اون موقع