سلام
خوابم نمیاد
بیاین خاطره تلخ وطنزموتعریف کنم
کات بودم حالوروزم اصلا خوش نبودبه دوستم گفتم پنهونی بریم جلودرشون ازدورببینمش گفت اوکی تیپ سرتاپامشکی وماسک وعینک زدم راه افتادیم سرکوچشون بودیم که این رفیق مشنگم گفت من پفک میخوام گشنمم هس 😂گفتم باشه رفتم خریدم گفتم فقط تابلونکن اروم ازجلودرشون ردشیم سرگوش اب بدیم گفت اوکی تن تنم پفک میخوردقیافه من اون لحظه 🤦♀️که رسیدیم جلودرشون بلندگفت عه درشون اینجاست بزارببینم اونم داخل حیاط بودمن دیدم این تابلوکردبدوبدودویدم ته کوچه کشیدمش دیدم اینجوری نمیشه گفتم توبروجلودرشون تورونمیشناسن که بخوربه ماشینش دزدگیرش صدابده بیادبیرون ببینمش گفت باشه رفت هرکاری کرددزدگیرصداندادخودشوتکیه دادبودبه ماشین لگدمیز به کاپوت زکی دزدگیرفعال نشد اومدگف نشدخواستیم دوباره بریم اون سرخیابون که رف شیرین کاری کنه 🤣پاشوکوبیددوباره به ماشین دویدمنم هول شدم دویدم ته کوچه گفتم احمق نگفتی من اون لخظه اگه میومدبیرون چیکارمیکردم گف به ذهنم نرسیدبعداینکه دویدم یادم افتادگفتم لابدپریدی پشت سطل زباله🤣🤣🤣😬ادامه ...