جداییمون سر همین بود دیگه
باباش میخواست دختر خالشو بگیره براش
اونم نمیتونست یا شایدم نمیخواست
اخرین باری که حرف زدیم میگفت میخوان برن خواستگاری برام
اخ خواهر اگه بدونی چقد جیگرم خونه هنوزم
اگه بدونی چقد نفرینشون کردم تا عمر داشته باشم نه خودشو میبخشم نه خانوادشو