الان یه تاپیک دیدم یاد خاطره خودم افتادم ۸ سال پیش قبل از اینکه بچه دار بشم ، دوست شوهرم و خانمش امدن تهران ، خونه ما یه شب موندن از اول هم از زنه خوشم نیومد حقیقتا معلوم بود از ایناست که بچشو ول میکنه به امان خدا هیچی دیگه بچش ۴ سالش بود ، منو شوهرم رفتیم تو اتاقمون خوابیدیم ، اونام تو پذیرایی مست خواب شده بودن صبح پاشدم دیدم پشت مبل انقدر 💩هست 😐😐شوهرم و اونا رو صدا کردم زنه گفت عه وا دخترم تو پی پی کردی ؟ حالا من داشتم حرص میخورم ، صبحونشون رو کوفت کردن رفتن ، منم فرش ها رو دادم قالیشویی ، قشنگ حرصی بودما