معذرت اگه حالمبده و اینجا مینویسم😔
شروع::بعد کسی که تا مرز روانی کردنم رفت ۴ سال بهم دروغ گفت حتی ادرس خونشونو یکی دیگه اومد زندگیم یادمه گفتم خدایا ۴ سال پاک و صادق باهاش بودم میدونم اینبار برام جبران میکنی
وقتی نفر بعدی اومد زندگیم ۲ ماه باهام بود اندازع۲ سال بود
خیلی بهم محبت میکرد ولی خب باهاش رابطه برقرار کردم درحد دخول نه ولی داشتم سطحی تر
یهو سرد شد هرروز سردتر از دیرور بعد دوماه گفت خدافظ گفتم چرا؟؟؟؟ یه دنیا چرا تو ذهنم بود
گفت راستش من ازدواجی نیستم توهم اهل ازدواجی بدرد هم نمیخوریم😔گفتم اخه چرا گفت راستش اهلش نیستم دیگه
رفت...
ازون روزی که رفت تا۴ ماه همه پنجشنبه جمعه ها مست میکرد بهم زنگ میزد میگفت دوست دارم منومیبرد بیرون باهام رابطه برقرار میکرد بعدش گم و گور میشد
هربار پنجشنبه جمعه به امید اینکه برگرده از خدا خاهش کردم پیشم بمونه به این امید میرفتم پیشش فرداش بیخبر میشد
ادعا میکرد خیلیییی دوسم داره خیلیی
تا اینکه بعد ۴ ماه دیگه بار روانی من بهم ریخت..