2752
2734
عنوان

مادرشوهرم غذامو کوفتم کرد امشب

800 بازدید | 34 پست

خونه زن دایی همسرم دعوت بودیم بچم هی گیر داد غذا زیاد بکش منم میدونستم نمیخوره ولی گفتم اشکالی نداره بعدش یا من یا باباش میخوریم اسراف نشه؛بعد اومدم واسه خودم بکشم مادرشوهرم با صدای بلند گفت صبر کن بچت سیر بشه از همون بشقاب استفاده کن غذا زیاد میاد حیفه.....یعنی چشای من و شوهرم و زندایی بیچاره در اومده بود ازین حجم خساست و وقاحت اون که هیچ ربطی به این خرج و زحمت مهمونی نداشت من سکوت کردم همسرم برام یه بشقاب پر با مخلفات کشید گذاشت جلوم زندایی هم همش میگفت بخور عزیزم نوش جونت غذای زیاد اومده بچه رو هم تو ظرف یه بار مصرف گذاشت به زور داد ببرم خونه ولی بیشعوری مادرشوهرمو هضم نمیتونم بکنم.انگار زورش میاد من غذا بخورم همون خونه خودشونم به شوهر و بچه هام تعارف میکنه به من هیچی نمیگه یا رفتنی غذا میده بهم میگه اینم سهم شوهرت و بچه هات یعنی تو اینجا کوفت کردی دیگه نخور خونتون. 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

مادرشوهره دیگه باید نیششو هرجوری هست بزنه

چقدر سکوت سخته وقتی پراز حرفی ❤️تراپیستم عجیبترین جمله ی ممکن رو بهم گفت :"《 میدونی چرا تغییر سخته؟چون ادمی رنج آشنا رو به خوشی ناآشنا ترجیح میده.از دایره ی امنت بیرون بیا 》 سقوطی مبهم در میان اقیانوس طوفانی مغز💥                             میدونم آخر قصه تلخ این روزام شیرینه..یه حسی ته دلم داره میگه تو کمکم میکنی میدونم .ایمان دارم بهت...تو از اعماق دلم خبر داری.خداجونم شکرت برای تمام داشته ها...✌️✌️
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687