فک کردن به عاقبت کار داداشم دیگه آرامشو ازم گرفته دارم دیوونه میشم از استرس
سلام دوستان
من دو تا داداش دارم یکی ۲۰ و یکی ۱۶ سالشه
هر دوتاش کمی عصبی هستن بر اثر مشکلاتی که تو خونه داشتیم کلا عصبی شدن
خودمم تا حدودی عصبی هستم ولی کلا ذاتا آرومم
داداش بزرگم که اصلا نمیشه باهاش حرف زد و با سلام و صلوات باهاش حرف میزنیم من خودم پرستارم داداش بزرگمم کارمنده
اما الان مشکل اصلی داداش کوچیکم هست که آرامشی که توی خونمون خیلی کم بود و به کل ازمون گرفته و کلا استرسیمون کرده
من خودم یکساله ازدواج کردم و این یکسال اخیر به حدی مشکلات خانوادم زیاد بوده که واقعا دلم نمیخواد در ماه یه روز بیام ببینمشون و شوهرم مدام سرکوب میزنه و حتی مشکلات خودشو میذاره گردن من و الکی میگه چون خانوادت مشکل دارن تو هم میاریشون وسط زندگیم یا میگه تو هم مثل داداشاتی
رسما داره سواستفاده میکنه در صورتیکه اینجور نیست واقعا من حتی وقتی شوهرم کنارمه خونمون زنگ بزنن جوابشون رو نمیدم میگم الان یه ماجرای جدید دارن اعصابمو بهم میریزن بعدا تماس میگیرم
حالا میخوام جریان داداش کوچیکمو بگم تروخدا بخونین بهم راهکار بدید داره با جوونی و خودش و بقیه بازی میکنه دیگه کم آوردم
