نمیدونم از کجا بگم ا
از کدوم مشکلم بگم
از چی بگم
از ی مادر اشغال ک تو حاملگی از بس عذابم میداد فقط جیغ میزدم بعدش هم سر مشکل اعصابش معتاد شد
از اینکه بهترین درسو داشتم و تمام معلما امید داشتن بهم ولی من انصراف دادم از بهترین دانشگاه و بهترین رشته
از چی بگم از شوهر اشغالی ک بارها زیر قولش زد و دوباره شروع کرد مواد زدن
حالا منی ک نمیزارم کسی از کشکلاتم بفهمم شیک و خوشحال میگردم نمیزارم کسی عمق غمم رو بفهمه کسی عمق تنهایی هام رو بفهمه بازم حرص زندگیم رو میخورن از لحاظ مالی و بخاطر قیافه ام بخدا خیلیا باهام دشمنن
خسته شدم از تنهایی هام از اینکه خودمو قوی نشون دادم
خسته ام خسته کاش یکی درک میکرد حالمو
کاش میشد برم ی جهنمی تنهایی چند روز
الهی ک قربون خدام بشم ک زرت و زرت از من امتحان میگیره اخ یکی نیس بگه فدات شم ی نگاه بنداز اسمش دله ها دل
من ب خود خدا قسم حسود نیستم ولی چرا بقیه با مادراشون میشینن درد و دل میکنن
چرامامانم همیشه بال هامو چید نزاشت پرواز کنم چرا اعتماد بنفسمو داغون کرد
اینا همه ب کنار دوست داشتن کسی ک نباید ی طرف
بکی نیس بگه نامرد چرا انقد بهم توجه کردی چی شد لعنتی چی شد بعد اون سالای بچگی دوباره عاشقت شدم چی شد سر از خونواده ات در اوردم
خدایا ازت میخام منو از این بیشتر قوی کنی خیلی بیشتر خدایا خودت خوب میدونی جز خودت پناهی ندارم