همش خودمو روبه روی باب القبیله می بینم
همش خودمو ورودی حرم ابلفضل می بینم
دادم شدت شوق لحظه شماری می کنم که ای خدا کی دوم میشه
من تا چهار روز دیگه زنده بمونم چیزی از خدا نمیخوام
کاش الان حداقل حرکت کرده بودم
توی رگ هام اون بود که می دوید
مارا گناه محتاج این و آن کرد ورنه حسین میداد نان مارا
بچه ها از شدت شوق دستم روی کلمات نمیره براتون بنویسم
برای ارامشم دعا کنید تا چهار روز دیگه فقط زنده بمونم