چند روز اومد مرخصی هیچ سراغی از من نگرفت جز ده دقیقه زنگ ک اره من اومدم .
بعد من ذوق و بغض بیام باهات صحبت کنم گفت نه میخام برم فلان جا. شبم میخام زود بخابم تو چند میخای بیای
گفتم بزار فردا
فرداش زنگ زدم همونجایی بود ک قرار بود دیروز برع یعنی
دیگه هم هیچ سراغی ازمن نگرفت منم انقدر گریععهه کردم مامانمم هی میگه چته خوب.
بعد گلگی میکنم منو مقصر میکنه گفنم تمیخام برو
و تهشم ی نفرین ریز کردم زبونی فقط نه دلی .
گفتم ایشالله خواهرت همین بشه بعد توهم ب پسره حق بده ب خواهرت حق ندع ناراحت شد.
بعد من این همه گریه کردم از کاراش به نظرش بیخوده باید بعش حق بدم
خو به چی حق بدم وقتی ۱۴ روز هیچ خبری نداشت بعد ۱۰ دیقه زنگ زده من اومدم مرخصی بعدشم رفته به امون خدا فقط طلبکار پیام میده وااا چته