خواب دیدم رفتم ی امامزاده که قبلانرفتم اونجا مهرنمازبهم دادن مهرخالی ازطرف خودامامزاده انگار دادن
بعد ی قسمت ازخوابم ی پسری ازآشناهاکه چندماهه متحل شده روخواب دیدم خوشحال بود شیرینی پخش میکرد مادرزنشم گفت دامادخوبیه برای دخترم همه چی فراهم میکنه
قبلادرواقعیت خواستگارمن بود من توخواب ناراحت شدم اب برداشتم گل های گلددن روکه یکم بعضیاش خشک بودن روآب میدادم