ملاکهای ازدواجت رو باید دقیق مشخص کنید عزیزم. خونه و ماشین و سن و شغل ملاکهای کلی هستند. اخلاق،میزان صبر و استقلال فرد، میزان روابط ایشون با دیگران،دوستان آقا و خانمشون، هم سنخی فرهنگی،اعتقادی، مالی و جنسی شما با همسر آینده..اینا همه مهمه
و اینکه ۷ ماه رابطه برای آشنایی یکم زیاده و تکلیف رابطه در ذهنت باید مشخص شده باشه تا الان. برای خودت زمان مشخص برای آشنایی تعیین کن. تهش باز نباشه وگرنه ۷ سال تو رابطه میری و آخرش نمیدونی میخوای چکار کنی.
من واقعا حالم بده...
من ۲۸ سالمه و هیچ کاری توی زندگیم نکردم...
نه دانشگاه رفتم نه شغلی دارم و نه ازدواج کردم هیچی...
البته خودم میدونم که چرا کارم به اینجا رسید...
چون در گذشته خیلی از طرف خانواده و دوستان و بقیه آسیب دیدم به خاطر همین اینطوری شدم...
ولی متاسفانه الان که میخوام خودم رو اصلاح کنم و یه کاری رو توی زندگیم شروع کنم...
دچار حمله عصبی میشم...
و برای گذشتم گریه میکنم...
و از هدفم دست می کشم💔
و اینکه واقعا نمیدونم باید با این سنم چه کاری رو شروع کنم؟
ادامه تحصیل بدم
مهارت یاد بگیرم و شاغل بشم
و یا به فکر ازدواج و تشکیل خانواده باشم
با کوچیکترین چیز استرس میگیرم عصبی میشم بچه تو اشپزخونه میره اعصابم خورد میشه یه چیز دودفعه تکرار میکنم دفعه سوم ناخودگاه داد میزنم رفتارم دست خودم نیست هرچی به شوهرم میگم بزاربرم روانشناس قبول نمیکنه چجوری راضیش کنم؟
شما مشاور هستید میتونید مشاوره تحصیلی هم بدید؟
من بین رشته ی تجربی و طراحی دوخت موندم
مامانم میگه هر رشته ای که دوست داری برو و خیلی موافقه با رشته ی طراحی دوخت و میگه اینده داره
ازون ور پدرم میگه تجربی خیلی اینده دار تره و در شان منه😂💔
ازون ور تر دوستام همههههه دارن میرن تجربی و تو مدرسمونم حتا یه نفرم نمیره هنرستان چه برسه طراحی دوخت و عملا هیشکیو ندارم اونجا نهایتن یکی از دوستام شک داره بره گرافیک که شاید نره
خودمم طراحی دوخت رو خیلی دوست دارم ولی ترس از جدایی از دوستام و اینکه واسه ایندم تلاش نکردم حالمو بد میکنه(اصلا نمیگم رشته ی طراحی دوخت اینده نداره داره ولی امیدوارم درک کنید اینکه از بچگی همه بگن تو دکتر شو خیلی سخته بخوای بری مخصوصا زخم زبون ها)
مطمئنم برم خیلیا مسخرم میکنن و تنهایی هم خیلی میترسم میشه کمک کنید ممنونممممممم ازتون💗👩🦯
سلام خسته نباشید
روزتون بخیر
من همسرم یک سال و نیم گذشته فوت شدن
یه مدت دارو مصرف کردم ولی چون خوابم زیاد شده بود بخاطر پسرم گذاشتم کنار
خیلی استرس دارم و همیشه نگرانم
با خانواده همسرم سر مسائل مالی به مشکل خوردیم،هر وقت که زنگ میزنن برای احوال پرسی از پسرم من حالم بد میشه مواقع بحث دستم از شدت عصبانیت شروع به لرز میکنه و نمیتونم کنترلش کنم،
الان بهترین راه حل برای رهایی از این عصبانیت و لرز چیه میترسم سکته کنم و پسرم بی مادر بشه
چون فوت همسرم خیلی رو پسرم تاثیر گذاشت،البته پسرم زیر نظر مشاور هست و دوهفته یکبار ویزیت میشه
از همسرم ناراحتم چون یه همکار خانم داره که به هم پیام میدن و من از این موضوع ناراحتم اما هربار که حرفش میشه همسرم میگه فقط به قصد منافع کاری باهاش در ارتباطم و هیچ حسی نسبت به اون زن ندارم
اما من اصلا نمیتونم کنار بیام نمیدونم باید چیکار کنم
