من ۱۸ سالگی با همسرم ازدواج کردم اون موقع ها عقلم نمی رسید انتخابم اشتباه بود الان ازش بدم اومده بخصوص اخلاق و قیافش اصلا به خودش نمیرسه هیچ وقت تولدم یا سالگرد ازدواجمون نشده حتی یه شاخه گل بخره اصلا بهم محبت نمیکنه پشتم نیست الان مجبوری دارم زندگی میکنم باهاش و همش میگم ای کاش زمان به عقب بر میگشت...قیافه نداره که هیچ اخلاقشم صفره واقعا موندم دلمو به چی این خوش کنم..
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم تو شونزده سالگی خانوادم شوهرم دادن الا که۲۴شدم همین احس به شوهرم دارم و فکر میکنم میتونستم ازدواج بهتری با شوهر لول بالا تری و خانواده سرشناس تری ازدواج کنم
واقعا خانوادش خیلی از هم پاشیده و هیچ اتحاد و رفت امدو محبتی به هم ندارم. دلم برای بچه ام میسوزه
منم دوتا دختر دارم فقط بخاطر دخترام دارم تحمل میکنم
منم همینجور واقعا بهم ظلم شد تو سن کم بدون اینکه نظرمو بخوان شوهرم دادن اصلا از لحاظ احساسی اونی که میخوام نیست وقتی میبینم بقیه چطور باعشق ازدواج میکنند و شوهرشون قربونت صدقه ازشون میره خیلی دلم به خودم میسوزه
اگه شوهرت همه چی تمام بود که هنر نمیکردی باهاش زندگی کنی الان که مشکلاتی هست هنر شماست که خوبش کنی& ...
من هم زن خونم هم مرد بیرون از ۱۸ سالگیم که وارد زندگی مشترک شدم از خودم و خواسته هام گذشتم با پول طلاهام و پس اندازهایی که داشتم تونستیم خونه بخریم فقط فقط با تلاش های من