خانما من تقریبا ۷ یا شایدم ۸ ماه پیش دقیق حضور ذهن ندارم.. متوجه شدم شوهرم از طریق مسافرکشی با یکی تلفنی در ارتباط بوده که نمیخوام زیاد بازش کنم حالم خراب میشه.. بعد من کلی تا پای طلاق رفتم و با اصرار خونواده ها و زدن خونه به نامم برگشتم...و بعد شوهرم کلا مسافرکشی رو هم گذاشت کنار ولی من دیگه آدم سابق نشدم تو خواب و بیداری تو عروسی و عزا و هر لحظه که فکر کنید من ذهنم دزگیرشه کافیه بره بیرون انگار که خوره به جونم افتاده باشه دیگه بهش اعتماد ندارم در حدی شدم که دلم مرگ میخواد فقققققققط...
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.