که فرصت دارم برای جبران این سال ها
برای تصمیمات اشتباهم
برای سفر های نرفته
برای علاقه هایی که در حد علاقه باقی موند
برای شادی هایی که نداشتم
لبخندایی که نزدم
تنهایی
غم
غصه
کاش یکی بود بهم تضمین میداد که انقدری فرصت هست که حسرتشون به دلم نمونه من فقط به این امید زندم که بتونم جان ببخشم به دختر شاد و پر امیدی که درونمه دختری که بلند بلند میخنده ، سراغ علایقش میره ، جاهایی که دوست داره میره ، کارایی که دوست داره انجام میده و در یک کلام زندگی میکنه ، این دختر هنوز درونمه ولی روز به روز داره ضعیف تر میشه داره از پا میفته انگار داره کم کم محو و محو تر میشه ، میترسم میترسم که متولد نشده از پا در بیاد میترسم 💔