3 ماهه عقدیم
خیلی دوسم داره کوچکترین حرف منفی از جانب من
میریزتش ب هم
شک ندارم ک دوسم داره
و چشماش منو میبینه فقط.
مشکلم اینه باهاش
که مثلا مامانم غذا درست میکنه
میگه بریم خونه مامانم اینا
باز ظهر رفت ی شهر دیگه کار داشت مامانم زنگ زد گفت ناهار بیاید اونجا اونم ب مامانم گفته شب میایم
منم سرکار بودم نرسید بیاد دنبالم گفت با تاکسی برو خونه مامانم تا شب بریم خونه مامانت منم نرفتم
رفتم خونه خودمون، حالا شبی زنگ زد ساعت 7 گفت چطوری و اینا نمیخای بیای خونه ؟گفتم دارم شام درست میکنم مامانم میگه گفتی میای اینجا گفت میخام قرص بخورم دکتر گفته استراحت کن و تحرک نکن
منم گفتم هرجور راحتی بعدش پیام دادم گفتم ی جوری میگی دکتر گفت تحرک نکن انگار میخای بری مسابقه کشتی بین المللی!
بعدم جوابم نداد احتمال میدم خواب باشه
منم از عصر دارم گریه میکنم
حق با کیه؟ حالم خوش نیس
خ وابسته شدم حس میکنم بهش
اینم بگم اختلاف نداریم زیاد
خیلی کم
و همونم من دعوا راه میندازم