عکس العملتون چیه ؟
اوایل زندگی مامانم ی روفرشی آورد بعد تو بحث پاشد برش داشت گفت دعا خونده روش ... بحث س ک خوابید خودش دوباره پهن کرد .
تا بعد یکسال ونیم . همین چند روز پیش مامانم از شهرستان اومد و دوتا دونه فطیر آورد . بهش تا دوروز میآوردم گفتم نمیخورد. خودم خوردم بدون اینکه بگه میدونستم ته ذهنش چیه .
بعد دوروز دوباره بحث کرد و اینبار گفت فکر کردی چرا فطیر ک مادرت آورده نخوردم هربار مادرت میاد دعوا میکنیم . درصورتی ک مامانم اصلا تو این وادی ها نیست ی زن مُسن و سید هست .
و همیشه مسبب بحثها شوهرم ه .تاپیک زدم درموردش تو همین صفحه اول .
بعد ک تموم شد بحث .
روز بعدش شوهرم گفت مامانم هربار چیزی میاره نمیخوریم با خنده گفت . منم گفتم تا حالا چیزی مادرت آوره ک من نخورم ؟؟ ب جز تخم مرغ محلی ک واقعا خوشم نمیاد بخورم از همون اول .
البته اینم بگم بچه ها من تا حالا تو رو شوهرم نزدم ی دلیل ک نمیخورم همین دعاست چندین بار دیدم که شوهرم دعا همراش ۶ یا تو خونه گذاشته . یبار پرسیدم گفت هیچ برا برکت خونه س .
و اینکه مادرشوهرم همیشه تو حرفاش میگ اره برا فلان چیز قدیما رفتم پیش دعانویس... میدونید یجورایی حس میکنم خیلی تو اینجور چیزا غوطه ورن .
هرچند مادرشوهرم آدم بدی نیست و اگ دعا هم بگیره بیشتر برا خوب شدن رابطمون و ترغیب ب بارداری ه .
ولی واقعا شوهرم آدم عصبی و کله شقی ه.