اگ حوصله داری بخون :)
من هیچ وقت با زبونم به کسی زخم نزدم
همیشه حواسم بوده
حتی وقتی مورد تمسخر قرار میگیرم ساکت میشم
میگم طرف گناه داره تخریبش کنم
۶یا۷سال پیش
۱۷یا۱۸سالم بود دقیق یادم نمیاد
زن داییم نشسته بود خونمون منم بحث
نداشتم حرف بزنم خواستم از دختر بچه ای
که تو بازار دیدم تعریف کنم انصافا خیلی خشکل بود
به زن داییم گفتم امروز چه دختر خشکلی دیدم خواستم بگم صورتش سفید بود و لباش قرمز خدایی
گفتم لباش سفید بود
بعد خندیدم گفتم عه منظورم صورتش
زن داییم خندید گف
اره گفتم سفیده لباش کیه حتما هاناس و خندید
من این لحظه مردم و زنده شدم گریم گرف (من یه بیماری داشتم تو صورتم لبام و قسمت هایی از صورتم سفیدک میزد و مفاصل بدنم با خارش شدید الان خداروشکر برطرف شد)
تا چند روز گریه میکردم از حرفش جوون بودم غرور داشتم
حالا بعد این همه سال بهم زنگ زد دختر کوچیک داره
بچش از این بیماری گرفته
و گریه میکرد بیقرار بود بهش گفتم اشکال نداره تا۱۸ سالگی اینا بلوغ میره
و روشهای پیشگیریشو بش گفتم
اصلانم خوشحال نشدم خیلی ناراحتم برا دخترش چون واقعا
سخته
ولی بعد این همه سال چطوری خدا اینکاروکرد نمیدونم