من تقریبا ۸ تا بودن که منو نخاستن
از اولین خاستگارم تا الان کلا ۱۱ نفر بودن که ۸ تاشون از من خوششون نیومد و اون سه تایی که خوششون اومد فقط بخاطر رشته تحصیلیم بوده یا اینکه پسره معتاد بوده یا خیلی سنش بالا بوده
اونی که معتاد بود از همسایه هامون بود که کل محل میدونستن پسرش دوبار افتاده زندان و معتاده و ۳۶ سالشه با این حال اومد خونمون مامانه و بهم گفت همینم باید از خدات باشه دیگه واست خاستگار نمیاد از این بهتر دنبال چی میگردی پسر خوبارو تموم کردن واسه ماها مونده بازم پسرم راضی نمیشه ولی من میگم دختر خوبی میخامت واسه پسرم
حالا این هیچی
اون اخری ام که فقط مامان پسره اومد منو خونه دید و همون بار اول که دید منو دیگه اصلا به صورتم نگاه نکرد حتی چایی ام نخورد بعد چند دیقه زود پاشد رفت
یبارم خالم عکس منو بدون اجازه فرستاد به یه خانومی واسه اینکه منو ببینن (همینجوریاشم زشتم منتها تو عکس خیلیییییی زشت ترم صورتم بده) بعد طرف فقط سین کرده بعد چهار روز گفته پسره پسند نکرده قسمت نیست و فلان خالمم بزور میگفت زنگ بزن بگو چیشد بیایید خاستگاری دیگه(بزور میگفت زنگ بزن بهشون بپرس ببین چرا خوششون نیومد)
تنها خاستگاری که خیلی منو میخاست یه اقای ۳۵ ساله بود که ۱۵ الی ۱۶ سال از خودم بزرگتر بود و قدشم اندازه یه کف دست از خودم کوتاه تر بود و چاق بود و تنها چیزی که از خودش داشت یه ماشین بود و من واقعا پشینمونم از اینکه ردش کردم و اگه برگردم عقب به هیچ عنوان بر خلاف میل باطنیم ردش نمیکردم من اون زمان(یسال پیش) فکر میکردم چهرم معمولیه ولی الان مطمئنم بقدری داغونم که پسرای جوون منو پسند نمیکنن و فقط تعداد کمی از افراد سن بالا اونم به ندرت پسندم میکنن
بخام بشینم تعریف کنم همشو خیلییییی زیاده فقط درهمین حد بگم من با وجود اینا دیگه هیچ اعتماد بنفسی برام باقی نمونده و خورد شدم
اولا فکر میکردم معمولی ام بعد اینکه همچین خاستگارایی اومد و با یکی از دوستام اشنا شدم و رک بهم میگفت خیلی زشتی کسی نمیخادت فهمیدم من حتی از زشتم اونورترم
ای کاش خدا حداقل یه چیز قشنگ تو صورتم بهم میداد چهرم شبیه پیرزناس و خیلی پهنه و گندس