ببیند توی این غزل حافظ اول به خدا شکایت می کنه راجب این خدایا این چه حکمتی هست این چه بی نیاز هست که انقدر دارم زجر می کشم در حدی که فرصت آه کشیدن هم ندارم
(این چه استغناست یا رب این چه قادر حکمتی ست
این همه درد نهان است و مجال آه نیست)
و حالا حافظ خودش جواب خودش رو میده
(هر چه هست از قامت ناساز وبی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس آگاه نیست)
تشریف به معنی خلعت پوشیدن هست
یعنی شناخت و معرفت خداوند مثل جامه بر تن ما هست
یعنی خدیاا این خلعتی که تو بر من پوشاندی کوتاه نیست مشکلی نداره
بلکه قامت من هست که کوتاه هست و مشکل داره و من هستم بد فرم و بد حالتم
یعنی خدایاحکمت تو هیچ اشکالی نداره من هستم که توانایی شناختن تو رو ندارم من هستم که توانایی فهمیدن ندارم