2752
2734

از نصف بیشتر

چه ها با جان خود دور از رخ جانان خود کردم/مگر دشمن کند اینها که من با جان خود کردم/ طبیبم گفت درمانی ندارد درد مهجوری/غلط میگفت خود را کشتم و درمان خود کردم                            I wana take you somewhere so know I care/But it's so cold and I don't know where / I brought you daffodils in a pretty string/ but they won't flower like they did last spring:)                                                                          همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی 
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

تجربی

تموم کردم ۱۰ تا درس بود

 پروفایلم نه کوالاعه نه خرگوش 😁😂 شخصیت کارتونی هست که کودکیم میدیدم ، و اسمش استیج هست یه موجود فضایی / برلی کنجکاو های  عزیز اسم کارتون :< لیلو و استیج >.............تو تایپک های سم😬 ، عکس بازی📸 ، خاطرات خنده دار😉 و ترسناک 👻  تگمم کنید🏃🏻‍♀️😍... انقدر دلم میخواد عکس بزارممم ولی نمیشه🌬...... هی نگید چرا امضات کلا بنفشه  ویرایش امضام مشکل داره😒.. دنبال یک سی‌سی هستم😁

البته متن کتاب و با بعضی درس ها ویدیو آموزشی دیدم 

سوال تشریحی کم حل کردم گه این چند روز هم باید مرور کنم و سوال حل کنم🤦🏻‍♀️

 پروفایلم نه کوالاعه نه خرگوش 😁😂 شخصیت کارتونی هست که کودکیم میدیدم ، و اسمش استیج هست یه موجود فضایی / برلی کنجکاو های  عزیز اسم کارتون :< لیلو و استیج >.............تو تایپک های سم😬 ، عکس بازی📸 ، خاطرات خنده دار😉 و ترسناک 👻  تگمم کنید🏃🏻‍♀️😍... انقدر دلم میخواد عکس بزارممم ولی نمیشه🌬...... هی نگید چرا امضات کلا بنفشه  ویرایش امضام مشکل داره😒.. دنبال یک سی‌سی هستم😁

۶تا ۱۰ رو خوندم 

ایام خشکسالی و قحطی کشاورز رفت پیش آسیابان بهش گفت"تو رو به روح پدرومادرت بچه های من دارن از گرسنگی میمیرن یه خورده به ما گندم بده" آسیابان یه مقدار گندم ریخت تو دستمال گره زد داد بهش.کشاورز همینطور که میومد داشت دعا میکرد میگفت"خدایا به حق عزتت گره از مشکلات مردم باز کن گره از گرفتاری های مردم باز کن گره از قحطی و خشکسالی باز کن" انقد گره گره کرد تا این گره های دستمال بازشد همه گندم ها ریخت روی زمین چنان عصبی شد رو کرد به خدا گفت: سالها نرد خدایی باختی🦋این گره از آن گره نشناختی؟🦋 آن گره راچون نیارستی گشود🦋این گره بگشودنت دیگر چه بود؟🦋کشاورز تا برگشت گندم هارو از روی زمین جمع کنه: چون برای جستجو خم کرد سر🦋دید افتاده یکی همیان زر🦋 یه صدایی در درون بهش گفت: تو مبین که بر درختی یا به چا🦋تو مرا بین که منم مفتاح راه🦋 سجده کرد و گفت:کای رب ودود🦋من چه دانستم تورا حکمت چه بود؟ :)   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687