شوهرمنم همینه خواهرشوهرم حمال فرضش کرده.
اما خود خواهر شوهرم نه تو شادیام میاد نه تو ناراحتیامون.
اما شوهر نفهم واحمق من چند بارم بهش گفتم .حالیش تیست ونمیخواد هم بفهمه.
ختی سر خواهرش چند بار باهام بد جوری دعوا مرده ودلم رو شکونده.
نرد باید خودش بفهمه.
بگه ایا خواهرم با زن وبچه هام اخلاقش خوبه.رفتارش خوبه و...
بسنجه ولی شوهرمن انگار طلسم شده دست اون .یه دونه اکی بگه سرم درد میکنه.دیگه .میوه .شیرینی و...میخره ومیره خونشون.
یه زبونیم داره چند متر.
بخدا بچم بیمارستان بستری شد.ترخیص کردیم نیومد.تولد گرفتیم نیومدو...
اما کو شوهر نکبتم رو ونان طلسمش کردن که نگو