امروز دارم میرم قرص آرامبخشی که دکتر تجویزکرده رو بگیرم که فقط مغزم آروم بشه.
چقدر پارسال تابستون که موقعیت شغلیم عوض شد و بهتر شد خوشحال بودم.
روی ابرا بودم.
کار عالی. در آمد نسبتا مناسب... و از همه مهمتر اینکه دوباره موقعیتشو داشتم کسی که دوسش دارمو ببینم.
ولی حماقت و سرسری گرفتنای خودم و اعتماد بیجا یه سری اتفاقای دیگه دست به دست هم داد تا اول اون آدم ازم متنفر بشه و بعدشم اون کار از دستم بره😔😓
و هم آبروم.... آبروم بره.
آخ که جیگرممیسوزه...
مغزم داره میترکه از فکر. ۵۰ روزه اعصاب ندارم دیگه از فکر و خیال.
چرا تو این دنیا هیچ چیز خوبی سهم من نبود؟ مگه چه گناهی کرده بودم؟
چرا همیشه اینطوری میچرخه زندگی برام؟