يه برادر دارم تك پسر .استاد دانشگاه خوش تيپ.عضو كانون علمي نخبگان،نفر اول كنكور دكترا.جنتلمن و دنيا ديده و لارج.اما در عين حال نجيب تا دلتون بخواد زمان مجرديش دخترهاي خونواده دار و زيبا صورت و زيبا سيرت و متمول و تحصيلكرده بهش پيشنهاد ميشد و البته اون دخترها هم ارزوي ازدواج با اين پسر رو داشتن حتي يادمه خاله ي عروس خالم كه شوهرش كارخونه داره مي گفت بياد با دخترم ازدواج كنه كليد يه اپارتمان تو شهرك غرب رو بهش مي ديم و يه ماشين هم بهش مي ديم و لي ما چون خاطره ي خوبي از عروس خاله م نداشتيم و خونواده ش رو نميپسنديديمدقبول نكرديم در نهايت اين برادر من كه دوست زيبا روانپزشك خودمم عاشقش بود رفت با يه دختر روستايي بي بضاعت ودوست پسر دار بي دين با يك معمولي ازدواج كرد خسرالدنيا والاخره .و جالب اينجاست كه تمام جهيزيه ش رو هم برادرم تهيه كرد چقدر مامانم اشك ريخت اما فايده نداشت مخفيانه ازدواج كردن اما الان يك غلط كردم عجيبي تو چشماي برادرم مي بينم شده عابر بانك دختره.دختره نمي فهمه چي تور كرده عذابش ميده پيرش كرده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.