دوساله و۳ماهه زایمان کردم عین دوسال و۳ماهش رو تو یه اتاق دیگه می‌خوابه یه روز تعطیلی هم که نداره همش مغازشه صبح تا شب بابچه تو خونه ام به امید اینکه شب شوهرم میاد باهم حرف می‌زنیم اونم تا میام حرف بزنم میگه چقدر حرف میزنی یا چقدر غر میزنی یعنی حرف زدنمم غر حساب میکنه واقعا افسرده شدم حتی نای بازی کردن بابچه مو ندارم مادرم بلوک کناریمونه اما هروقت رفتم سرشو با فیلم نگاه کردن یا تلفن گرم میکنه اصلا حال وحوصله حرف زدن بامنو انگار نداره منم نمیرم خونش مادر شوهرم همیشه فقط بلده بیاد خونمون یکبار نمیگه بیایید خونم وقتی هم خودمون میخوایم بریم میگن وسیله پذیرایی نداریم انگار واسه خوردن میریم دلم اندازه یه دنیا گرفته نه دوستی دارم نه جایی نه هم صحبتی
درک میکنم
الهی عزیزم..
وضعیت بیشتر خانومای متاهل همینه
من شوهرم قبلا که دوست بودیم ۲۴ ساعت باهام حرف میزد الان حتی یه ربعم حرفش نمیاد
نمیدونم چرا این جوری ان باید کنار بیایم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
با بچت بزو بیرون خوش باش.منم مثل شمام دقیقا تنهاتر از تنها فقط سلامتی ندارم که حتی راحت بتونم برم بیرون .مجبورم بخاطر بیماریم خیلی محدود باشم .ارزوم بود فقط سالم باشه همین
همه اینایی رو که گفتی لحظه به لحظه تجربه کردم ولی الان اوضاع بهتر شده برام چون بچه ها بزرگتر شدن
چرا همون روزای اول که جاش رو جدا کرد اعتراض نکردی
عزیزم چرا یکبار با شوهرت نمیشینی جدی حرف بزنه این جدا خوابیدنه که شمارو از هم دور کرده بچه رو که خوابوندی برو کنار شوهرت بخواب
چی بگم والا ناراحت شدم برات
توعم خودتو مشغول کن کتاب بخون فیلم ببین؛این روزا هم میگذره.منکه دلم از هرچی مردِ خونِ!
ب بهانه کار و چک و طلبکار خودشونو راحت میکنن نه حرفی با زنشون میزنن نه تفریحی میبرن.بگو لامصب من این بچه رو برای تو آوردم اگه راضی ب این زندگی نبودی بیخود کردی بچه دار شدیم،ببخشیدا آخرش تند رفتم
اخه من جز اون مگه کسی رودارم مغازش میرم بالاخره یکی دونفر پیشش نشستن و حرف میزنه فقط بامن حرف نداره خسته هم نمیشه چون آنقدر پرانرژی میاد خونه شامپو میخوره و مثل عروس خانومها میره روتختی که دونفرست راحت لنگشو باز میکنه ومیخوام نمیگه بشینم کنارش یه چایی بخورم
من واقعااا درکت میکنم
دوتا بچه دارم
سر بچه اولیم شوهرم گاهی باهام ی حرفی میزد اما الان تا میام حرف بزنم میگه اه باز این حرف زد
یا همیشه سرکاره یا خوابه یا اینستا
دلم ترکید دیگه
با مادرشوهرم تو یک ساختمون هستیم اونم یکسره خابه یا اگ بیداره محل نمیدع
مامانمم هفته ای یکبار میاد خونم
منم ک حق ندارم خونه بابام برم
دیگه انقد کم حرف شدم ک حد ندارع
انگار ن انگار اون دختر پر انرژی و پرحرف سابقم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
