سلام من یه دختر جوونم که زیر دست بابام له شد
برام یه غریبس از کتک و ترس و چاقو زیر گلوم گذاشتن بگیر تا بی پولی و از عمد پول ندادنش و کار نکردن و عیاشی هاش
بی اعتمادی ترس وحشت دعوا استرس و حمله های عصبی...
از وقتی یادمه رو پا خودم بودم و الانم همچنان باید کار کنم
نه که ناراضی باشم از این همه استقلال خودم ازینکه تحصیل میکنم شاکرم ...
ولی خدارو خوش میاد که باهام اینجودی کنه؟
مادرم ندارم
تو خونه ام زندانی ام