خواب دیدم تو یه بیمارستان رفتیم یه نفر رو بستری کنیم بعد موقع بیرون اومدن چند نفر رو با آمبولانس میارن صورت هاشون معلوم نیست انگار مریضی صورتشون رو سیاه کرده ما هم فرار میکنیم از در دیگه بیمارستان میریم بیرون بعد با بچه هام میریم یه روستای میمونیم از ترس مریضی یهو یکی میگه دارن ارث مادر بزرگ مادری شوهرت (واقعا2ساله فوت شده) رو میارن یهو دایی های شوهرم باالاغ میان پشت الاغ لحاف وتشک بسته بودن.منم با بچه هام از پنجره نگاه میکنیم یهو پدرشوهرم سوار یه گاو زرد شاخ دار میاد پشت اونم اثاثیه مادربزرگ شوهرم هست بعد یهو بچه هام میبینم هی با گوسفند ها وسگ ها میخوان بازی کنن ولی حیوان ها دارن جون میدن یا مردن منم میگم مردن ولشون کن. تعبیرش چیه