وقتی فکر بی مادری بچه رو میکنم انگار تمام تن و بدنم آتیش میگیره امیدوارم هیچ بچه ای این صحنه رو نبینه...دوستم رو شوهرش کشت...بچش بعد یک سال تازه فهمید که مادرش سرکار نگهش نداشتن و مرخصی نمیدن...تاره فهمید فوت کرده..جزئیات قتلش رسانه ای شد...نمیدونم چرا یاده زجه های اون وقتی مادرش پشت در بوده میوفتم....اینکه بچش بی‌تابی میکرد یهو گفت مامانم اومد بغلم...بعدش بلند شده بود تمام خونه رو گشته بود قسم می‌خورد مامان اومده بغلم دیدم...ببخشید اشکام میریزه...بی مادری خیلی سخته...بااجازتون
باباش اگه عاشق یکی شه ک شرطش این باشه بچه باهاشون زندگی نکنه میتونی بیاریش مادرت بزرگش کنه، با بزرگ کردنش خودش هم تسکین پیدا میکنه
مامان بزرگم وقتی خالم مرد و شوهرخالم ازدواج کرد بچه رو آورد پیش خودش و اون یکی خالم. میگفتن انگار نسرین دوباره زنده شده
دوستان اسی داره راست میگه ، خدا شاهده منم دارم بچه های خواهرم بزرگ میکنم ، یعنی واسشون میمیرمم تا این حد ، من جای اسی بودم بچه ها رو پیش خودم نگه میداشتم ، روح خواهرم شاد میشد ، هم بچه ها از لحاظ روانی لطمه نمیخوردن ، هفته ی هم 2 روز پیش باباشون باشن ، این بستگی به اسی داره با داماد ازدواج نمیکردم اصلا
