نرگس 14 شده، آوا12،خوب شد 19 شدم.
_ نمره ات از همه بالاتر بود؟
با کمی مکث گفت: نه
رفت تو اتاقش و به تظاهر که ناراحت نیست در را بست. دوستانش میگفتند یاسمن خیلی با جنبه ست، اما او معتقد بود هر انسانی ناراحت میشود و جنبه ای در کار نیست. فقط ناراحتی خودش را بروز نمیدهد و یا متوجه منظور بقیه نشده است. حتی ماه پیشانی! او هم ناراحت میشود. داستانش شاد است اما درونش جهنم.
ماه پیشانی از اتاقی که پنجره اش انگار رو به قبرستون بود بیرون آمد.
+با...بابا...
_چیه؟ باز چیشده؟ دیگه پولمون تموم شده، همش هم تقصیر تو عه...
بغضش گرفته بود. این همان پدری بود که از بچگی قربون صدقش میرفت؟ همان پدری که برای راه رفتنش ذوق میکرد؟
رفت تو اتاقش. همش تقسیر مادر ناتنی اش بود. او جادوی ماهِ روی پیشانی ماه پیشانی را با طلسم مال خودش کرد و فروخت. دیگر ماهِ ماه پیشانی جادو نداشت. انگار به ماهش وابسته بود. حق داشت. هرکسی ماه خودش را دارد. شازده کوچولو هم ستاره ی کوچک خودش را داشت...اما فرق شازده کوچولو این بود که او به گلش وابسته بود، نه به ستاره ی کوچکش...