ببینید ما خواستیم بریم مسافرت
دم سفر چند تا بد بیاری آوردیم مثل تصادف و خرج ماشین و ... جیبش خالی شد
شوهرم گفت پول ندارم
منم گفتم میخوای نریم ؟
گفت نه بریم خدابزرگه یه کاریش میکنم
ولی چندین بار گفت پول ندارم
منم خیلی نا امید بودم اولین بار بود که اون شهر میرفتیم خیلی دلم میخواست پول تو دست و بالمون باشه
خیلی حس بدیه کارتت خالی باشه شهر غریب
خب
خب
طلا رو فروختی بخاطر مسافرت؟اشتباه کردی
بگین طلای خودم بود و اختیارش با من بود
اشتباه کردی مردم از خرجشون میزنن طلا پس انداز میکنن تو رفتی برای سفر طلا فروختی
انصاف بده کار بیخودی کردی دیگه . حالا اونم عصبانیه یه چیزی گفته بعد درست میشه
طلاقت نمیده ولی اون مسافرتوازبینت در میاره
منم با خودم فکر کردم زنجیر سبک ۱/۵ گرمی داشتم بفروشم لااقل یه پولی باشه شاید نیازمون شد
به شوهرم نگفتم چون میدونستم نمیذاره
خلاصه فروختم تو جاده گفت راستی پول دارم از یه نفر قرض گرفتم
منم خب نمیدونستم قبلش ، این گذشت بعد از ۸ ماااه امروز بهش گفتم راستی من یه همچین کاری کردم
الانم پس انداز میکنم بعد تهیه ش میکنم میذارم سر جاش
این رو ک گفتم عین فنر از جاش پرید
گفت تو خیانت بهم کردی ، این کارت با تن فروشی فرقی نداشت !!! گفت صد درصد طلاقت میدم فردا میرم شورای حل اختلاف نوبت میگیرم و...
هزار بار لعنت بر پدر و مادر خودش فرستاد که حتما من رو طلاق میده
حتی گفت از چشمم افتادی و حالم ازت بهم میخوره
خب نمیرفتین مسافرت😐😐
وا بخاطر طلا میخواد طلاقت بده بگو مال خودم بوده اختیارشم دست خودمه
اینکه طلا فروختی برا مسافرت که اصلا کار اشتباهی نیست
طلا برا روز مباداست که دستت خالیه شما هم تو اون موقعیت بودید
ففط اشتباهتون این بود به همسرتون نگفتید باید مشورت میکردید
