انگار اولین دشمن و اولین رفیقم خودم شدم برای خودم
کلی تلاش میکنم یه چیزی درست شه دوباره خرابش میکنم ... شایدم تقصیر من نیست
جوری شده که یا باید در برابر زرنگ بازیای بقیه ساکت بشینم که آدم خوبه باشم یا اگه دفاع کنم میشم بی معرفت و بدترین آدم
خسته شدم انقد خودخوری میکنم از خودم یوقتایی بدم میاد همش فکر میکنم یه آدم کثیف گناهکارم هر صفت بدی بهش فکر میکنم
تا یه مدت خودمو اروم میکنم حالم خوبه همه چیز خوب پیش میره باز یه مدت طولانی بعدش حالم بد و حس عذاب آوری دارم .. یه ترکیبی از استرس و نگرانی و ناامیدی و عذاب وجدان و تنفر و دلشکستگی
چیکار کنم که کوچیکترین چیز عذابم میده