بدترین کاری که بنظرم انجام دادم این بود که بیش از حد بها دادم بهش حواسم بهش بود
یکساله که دوستمه گفت بیا پیش ما کار کن روزایی که میرم دانشگاه تو بجام بیا گفتم باشه اومدم بجاش
دوست پسرش میپیچوندش زنگ میزد میگفت ماری توروخدا بیا بجام اینجا فک میکنم فلانی منو پیچونده
باشگاه کتابخونه و همه جا باهم بودیم روزانه
تا فهمید یکم دارم درس میخونم
یکم سرکار جا افتادم ازم تعریف میکنن
یهو به طرز عجیبی رفت تو فاز حسودی ، بدگویی کردن
الان یه وضعیت اسفناکی دارم اونجا