من بچه میخوام و اون نه..... من همیشه جلوگیریم طبیعیه یعنی ببخشید واقعا معذرت میخوام چون یچه نمیخواد نمیریزه داخل.... حالا امشی رابطه داشتیم و من بهش گفتم بیا اقدام کنیم و لحظه آخر اینکارو نکرد و رفت دوش گرفت و بعدش از حموم اومد بیرون و لهش گفت از جلوی چشم دور شو اونم برگشت بهم گفت گوه.. چی میگی تو... کی این راه و روش هارو بهت یاد میده (اون فکر کنم اینطوری فکر میکنه که من برای اینکه جامو سفت کنم میخوام بچه بیارم فکرش مریضه دست خودش نیست) بعد منم بهش گفت چی فکر میکنی فکر میکنی چی هست که مردم بشینن خونه زندگیشو ول کنن درمورد بچه دار شدن ما تصمیم بگیرن و بهش گفتم تو اصلا چی میدونی از رابطه همش به فکر عشق و حال خودتی هر کی جا من بود تا الان ازت جدا میشد( هیچوقت من تو رابطه ارضا نمیکنه)
حالا هم از اتاق نمیرم بیرون و اونم نشسته تو حال جلو تلوزیون