#خاطره-زایمان
قسمت جهارم-زایمان چهارم
بخش سوم
قم،دکترم مجدد سونوموم رو تکرار کرد تا خیالش راحت بشه، اما این دفعه ایشون سفت و سخت میگفت اصلا فکر ویبک هم نکن
هرچی بهش میگفتم چرا؟ میگفت: تو نه
میگفت سری قبل هم این درد رو کشیدی و هم اون درد رو و من خیلی ناراحت شدم دیگه نمیخوام
هرچی میگفتم بابا من قراره درد بکشم قبول نمیکرد
و دوباره ماجرای سردرگمی
اما با این که دکترم به صورت جدی مخالف بود من درحال کسب امادگی های لازم برای زایمان بودم
انواع دمنوش ها،ورزش،توپ،پیاده رویهای منظم شبانگاهی،شیاف گل مغربی و....اما دلم اروم نبود
شماره یه ماما به اسم خانم صابریان که تجربه ویبک های زیادی داشتن رو گرفتم و با وجود اینکه میدونستم تقریبا تهران رفتن برا من با وجود دوتا بچه کوچیک واینکه خانواده ام هم نیستن که نگهداریشون کنن محاله بهشون زنگ زدم وازشون مشورت تلفتنی گرفتم و شرایطم و سابقه ام رو گفتم و ایشون گفتن هیچ کدوم مانع زایمان طبیعی نیست و البته که همه چیز دست خداست
این شد که من محکمتر شدم رو تصمیمم دیگه هیچی جلو دارم نبود
هفته ۳۸ رفتم پیش دکتر به این امید که هر طوری شده راضیش میکنم ولی راضی نشد که نشد، برای39هفته 2روزگبم بهم تاریخ سزارین داد و گفت اگه تا اون موقع خودت دردت گرفت که باشه وگرنه سزازین،و گفت من هیچ کمکی نمیکنم برای شروع دردت حتی معاینه
و وقتی دید من اینقدر بهم ریختم با اصرار شماره همسرم رو گرفت و گفت من باایشون صحبت میکنم
در حالی که یقین داشتیم هیچ وقت دکتر به شوهرم زنگ نمیزنه ولی درکمال ناباوری دکتر زنگ زد و جدای اینکه خطرات رو گفت،گفت خانمت چون سه تا بارداری پشت هم داشته و از طرفی به خاطر دخترتون تو این بارداری زیاد به خودش نرسیده و خیلی غصه خورده من نگرانشم وکلی صحبت که همه نشون دهنده دلسوزی دکترم بود
ولی من دیگه تصمیمم رو گرفته بودم و لا اقلش این بود که با پای خودم نمیرم برا سزارین
این شدکه رفتیم سراغ گزینه خانم صابریان
و با وجود این که میدونستم تهران زایمان کردنم یه امر نشدنیه ولی همسرم گفت حالا یه بار رفتن پیششون ضرر نداره
همون شب نوبت گرفتم و فرداش به اتفاق همسرم رفتیم تهران
بچه هارو هم گذاشتم خونه همسایه
همون یه بار کافی بود تا شوهرم هم مثل من خیالش از انتخابش راحت بشه
ماه رمضون شده بود برنامه ی هرشبم این بود بچه ها رو بخوابونم،سحری بذارم و از ساعت دو تا سه یک ساعت تو حیاط مجتمع پیاده روی داشته باشم،بقیه روز رو هم رو توپ و یا حالت سجده طولانی و یا گربه و ورزش هایی که میدونستمکمک میکنه برا خوب قرار گرفتن جنین تو کانال زایمان
اولین معاینه ام دهانه رحم خلفی بود ولی با این ورزشها تو معاینه های بعدی بهتر شد،برای اینکه روزه همسرم خراب نشه برای ویزیت و معاینه بچه هارو میذاشتم خونه همسایه و بعد از اذان ظهر راه میفتادیم سمت تهران و هرجوری بود تا اذان مغرب و عشا خودمون،رومیرسوندیم قم
اوایل شوهرم میگفت بریم تهران خونه داداشش چند روزی بمونیم یا لاقل یه وعده
ولی من به خاطر همون قرار اولیه مخالفت میکردم
و میگفتم با خبر شدن یه نفر یعنی باخبر شدن همه و اون بیچاره ها هم که نمیتونن منواز تصمیمم منصرف کنن لذا فقط باید غصه بخورن و چه کاریه غصه به دلشون بندازیم؟
هر روز یه جوری خانواده رومیپیچوندم
از گفتن تاریخ زایمان در میرفتم
شبا تو پیاده روی های نصفه شبم به خدا التماس میکردم که همه چیز به بهترین نحو اتفاق بیوفته و وعوامل دست به دست هم بدن که من یه زایمان خوب روتجربه کنم
شوهرم نگران این بود که من قم که دردام شروع میشه تا برسیم تهران تو راه اتفاقی بیوفته
دوبار اخری که رفتم تهران( مجموعا ۴ بار رفتم)تو راه انقباضات منظم داشتم ودردهای شبه پریودی
ولی تا از ماشین پیاده میشدم همه چیز بهتر میشد
شنبه تولد امام حسن(ع) و من ۴۰ هفته و یک روزم میشد
مامان بابام قرار بود دوشنبه بیان تهران که به خیال خودشون من ۴ شنبه برم برا سزارین
شب تولد دلم شکست حضرت زهرا(س) رو به لحظه ای که مادرشدن وامیرالموؤمین (ع)رو به اون لحظه که پدر شدن قسم دادم و از اما حسن(ع) مدد خواستم از حضرت زهرا(س) خواستم تو اتاق زایمان کمکم کنن
خیلی نگران دور بند ناف بودم ولی دایم به خدا میگفتم برا تو کاری نداره
ادامه دارد...