وای عین من
با این تفاوت که ما میریم خونشون ولی اون نیست و سربازی تشریف داره...
مادرش حس میکنم ازم خوشش اومده میگه تو چقد سفیدی چرا کم حرفی؟ چرا لاغری ؟ بعد میگم میل ندارم به غذا میگه آره عین تو خوبه لاغر باشی چاقی خوب نیست اصلا...
یعنی یه بار رفتم خونشون هی خوراکی میاورد و تعارف میزد بزور میوه پوست میگرفت هی بشقابشو میآورد جلوم میگفت بردار چرا نمیخوری ؟
گفتم بابا من سردی دارم خیار بخورم دل درد میگیرم میگفت تو بخور حالا سردیت شد بهت چایی نبات میدیم🤦🏻♀️🥲😂