خواب دیدم یک فردی خوش قد و بالا با لباس کت و شلوار و یک کلاه بالای سرم ایستاده ولی چهره اش هر چقدر نگاه میکردم جای صورتش مشکی بود یعنی چشم و لب و صورت نداشت صورت هم نداشت مشکی بود
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دوستان منم شب تولدم بود تازه خوابم گرفته بود خواب دیدم دارم میمیرم لباسم آتیش گرفت یعنی شالم بعد درش آوردم بعد نفسم داشت میرفت جدی جدی داشتم میمردم دقیقا واقیعت رو دیدم ک کنارم داداشم رو تخت خوابیده بود مامان بابامم بیرون از اتاق بعد هی صدا میکردم ک یکی کمکم کنه برا نفس کشیدن بعد بلند شدم تو خواب رو ب خدا گفتم مرگ و تولد دست خودته خودت هر وقت صلاح بدونی منو ببر ولی ی امشبو نه خانوادم امشب گناه دارن بعد اسم چن تا پیامبر و بردم یه آیه قرآنه خوندم انگار خدارو ب اینا قسم میدادم و ازشون کمک میخواستم ک ضامنم بشن ک یهو گفتم یا ضامن آهو یا غریب و الغربا امام رًا که ی کبوتر اومد نشست رو دراور تو اتاق انگار تو اون تاریکی خوشحال شدم یه نور از قلبم رد شد دقیقا بعد از اینکه بیدار شدم کاس صداش کردم گریه میکردم بعد همون لحظه دختر خالم ک مشهد بود برام فیلم حرم رو فرستاد اصلا من بهش نگفته بودم خوابمو هنور