بچه ها
من ۱۸ سالگی ازدواج کردم اونم به اصرار مامانم خودم ۵۰ درصد راضی بودم به این ازدواج
میگفتم فرصت بده بهم بیشتر فک کنم مامانم میگفت نه زشته داییش بخاطر عقد شما از تهران اومده و دو روز دیگه بلیط داره الان عقد کنید بهتره
مامانمم تحقیق کامل نکرده بود
اون زمان تو دوران آشنایی من با اینکه سنی نداشتم فهمیده بودم که شوهرم عصبی اما پدر و مادرم جدی نمیگرفتن ولی الان بابام هم معذرت خواهی میکنه از کوتاهی هم تو دادگاه کلی خرج وکیل برام کرده و همه جوره پشتم بوده
ولییییی مامانم هیچ وقت نه عذر خواهی کرده نه کاری کرده
تازه شوهرم زده سرم و شکونده بازم میگه برو زندگی کن 😐
اینم بگم خانواده ای نیستیم که از نظر جایگاه اجتماعی پایین باشیم
مامانم خیلی رو مخ منه نمیتونم ببخشمش
الان که تو کوچیک ترین چیزا نظر میده درموردم عصبانی میشم میگم بسه یک دفعه نظر دادی برای ازدواج نمیخواد نظر بدی اون لحظه دلم خنک میشه اینو میگم ولی بعدش خیلی عذاب وجدان میگیرم 🥲
چیکار کنم این خشم از مامانم و کم کنم؟؟
دوما الان چت با مامانم و میزارم نگاه کنید چ خونسرد حرف میزنه همش میگه صبر کن پرونده هات به جاهای خوب برسن الان دوساله تو دادگاهم
بخدا گیر کردم