درواقع چشم نداره هیچچچچ کس سر سفرش غذا بخوره
فقط با داداش کوچیکم اوکیه
پدرم و چشم نداره ببینه . سر سفره میشینه همه چی از جلوش میگیره میزاره لا پاهاش خودش فقط میخوره
اولا با من برخورد خوبی داشت اما
تازگیا داره بامنم همین کارو میکنه.. یه لقمه شام میخورم چشماش میخواد در بیاد!
نمیدونم چجوری توصیفش کنم! اصلا واژه ای بنام مهرو محبت نمیدونه چیه
سر سفره بابام غذا برمیداره. مامانم قهر میکنه 🤕🤣
منم یه لقمه غذا برمیدارم همینه با همه همینه. حتی مهمونم میاد بزور خودش کنترل میکنه. فامیلا میگن فلانی تو سفره دار نیستی
درسته من نامزد دارم ولی هنوز مستقل نشدم هنوز ب خونه پدرم تعلق دارم. درست نیست ادم با بچش اینجوری رفتار کنه
... همین ۱۰ مین پیش خودش غذاشو تند تند خورد بعدم نشست دهن منو نگاه کرد..
اخر دید نمیشه. زبون باز کرد گفت.. چقد غذا میخوری چخبرته شکمت گنده شده نخور نامزدت گفته من زن چاق دوس ندارم
من زن لاغر میخام (خود ماماااانم انقد چااااقه صورتش لاغر شکمش بزرگ.. یه دیگ پر از غذا خودش تنهایی میخوره. همه ۳ وعده غذا میخورن این تا شب ده وعده میخوره)
منم میدونستم این چشم نداره یکی یچی بخوره. گفتم اشکال نداره بره نامزدم بره باهمون لاغرا بچرخه به زیر پام
بعد دید از رو نمیرم گفت. اره گفته چخبررره انقد چاق شده من بدم میاد از زن چاق
منم گفتم منم بدم میاد از نامزد کچل و سیاه..و چاق..
بعددددد مثل چی عصبانی شد تسبیح رو پرت کزد سمت بابام عقدشو رو اون خالی کرد خخخ